| ||
نقد قدرت (2) محمدکاظمشاکر استاد گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبائی 8 بهمن1395 قسمت دوم: راههای نقد قدرت در قسمت نخست از این سلسله مباحث گفتیم که انباشت اختیارات مهم در امور کشوری و لشکری در دست یک نفر، که همگان بر عدم عصمتش اتفاق نظر دارند، امِر «خطیری» است که چه بسا زمانی برای کشور و ملت به امرِ «خطرناک» نیز تبدیل شود. بنابراین، باید به دنبال راههایی بود که بتوان به کمک آن، این قدرت را مهار کرد و در مسیر منافع ملت از آن بهره برد. یکی از مهمترین اموری که می تواند خطر فسادآفرینیِ قدرت را رفع و دفع کند، «آزادیِ نقد قدرت» است تا صاحبان قدرت و بویژه مقام اول کشور همیشه سرتاپای خود را در معرض دیدگان بیدار و بینای منتقدانِ خود ببینند و رفتار و گفتار خود را با «میزان رأی ملت» هماهنگ سازند و حتی اگر رأی خود را بر صواب میبینند و رأی دیگران را بر خطا، باب تعامل و گفتگو با مخالفانشان بگشایند و آنها را قانع کنند که بهتر است به رأی نهاد رهبری تمکین کنند. صحیحترین راه تعامل نهاد قدرت با منتقدان سؤال اساسی این است: نهاد قدرت و به ویژه شخص رهبر، چگونه می تواند از شمار مخالفان خود آگاه شود و اندیشههایشان را رصد کند و با آنها در تعامل باشد؟ بدیهی است که در جامعه امروز امکان ارتباط مستقیم رهبر یا دستگاه رهبری با یکایک افراد وجود ندارد. بنابراین، حتی اگر رهبر کشور نیز اظهار تمایل کند که می خواهد با آحاد ملت از همهگونه سلیقه و گرایش به طور مستقیم در ارتباط باشد، چنین چیزی «امکانِ وقوعی» ندارد. نیز اگر ادعا شود که هم اکنون چنین ارتباطی برقرار است، بدون شک چنین ادعایی با واقعیت فاصله زیادی دارد. در جوامع مردمسالار، مردم ومنتقدانِ نهاد قدرت به دو صورتِ نهادینهشدهی زیر میتوانند دیدگاههای خود را به سمع و نظر مقامات عالی کشور برسانند:
اکنون هر کسی می تواند از خود بپرسد: آیا در کشور ما چنین امکانی برای مخالفان وجود داشته یا دارد؟ منکر این امر نیستیم که ملت ایران در راهپیماییهای مختلف و اجتماعات گوناگون بسیاری از مواضع خود را اعلام کردهاند و دشمنان و بدخواهانشان را از دیدگاههای خود آگاه ساختهاند. اما وقتی حاکمیت و نهاد قدرت در یک جامعه ادعا می کند که در کشور آزادی وجود دارد، معنایش نباید فقط «آزادیِ موافقان» او باشد. همچنین آزادیِ موافقان نیز نباید در بیان «موافقاتشان» با دستگاه حاکمیت منحصر شود، بلکه منظور از آزادی، اوّلاً، «آزادیِ مخالفان» است و نه تنها «آزادی موافقان»، و ثانیا،ً آزادی موافقان هم باید شامل بیان «مخالفاتشان» نیز بشود، و نه آن که در بیان «موافقاتشان» منحصر شود. طبیعی است همه آحاد مردم ایران هیچ گاه با همه آنچه سیاستها و مواضع نهاد قدرت است مخالفت نداشته و ندارند، بلکه از این جهت مردم را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد:
دو گروه نخست را «موافقان» و دو گروه اخیر را «مخالفان» می نامیم. البته در عمل، شمار اندکی در دو گروه اول و چهارم جای دارند و از این رو، عمده افراد در قالب دو گروه دوم و سوم جای میگیرند که به گروه دوم «موافقان»، و به گروه سوم، مخالفان» میگوییم. نهاد رهبری و قدرت در یک کشور وقتی میتواند بگوید که مردمِ کشور تحت حاکمیتش در تشکیل اجتماعات و میتینگها آزادی دارند که «مخالفانِ» او حق تشکیل اجتماعات و تبیین مواضعشان را داشته باشند و نه تنها «موافقانِ» او! در مورد رسانهها نیز وضع به همین ترتیب است. نهاد قدرت هنگامی میتواند ادعا کند که رسانهها آزاد هستند که رسانههای مخالف وی بتوانند با امنیت کامل و بدون دغدغه، آرای مخالف سیاستهای نهاد قدرت را منتشر سازند. در اینجا سؤالی که دستگاه رهبری کشور باید به آن پاسخ دهد این است: تا چه اندازه به مخالفان خود اجازه برگزاری اجتماعات بر ضد سیاستهایش را داده است؟ همینطور، تاکنون چند نشریه که قصدشان نقد سیاستهای دستگاه رهبری کشور است، اجازه انتشار یافتهاند؟ یکی از مواردی که باید در معرض دید و نقد و نظر رسانهها باشد، عزل و نصبهای افراد توسط رهبر کشور است. آیا رسانهها نباید حق داشته باشند بپرسند که فی المَثَل رئیس قوه قضاییه، که توسط رهبر منصوب می شود، برای کارآمدیاش، علاوه بر اجتهاد مصطلح در حوزههای علمیه، چه خصوصیات دیگری باید داشته باشد؟ آیا بعد از گذشت چند دهه از انقلابِ 57، وقت آن نرسیده که رئیس دستگاه قضا از میان حقوقدانان و قضاةِ مجتهد و در عین حال کاردانی که صاحب سالها تجربه حقوقی و قضایی هستند انتخاب شود؟ آیا فی المَثَل، کسی که بیشتر عمر شریفش را مشغول تدریس در حوزههای علمیه، آن هم در مباحثی مانند فلسفه غرب، فلسفه اخلاق و علم اصول فقه بوده، بدون این که تجربه کار قضایی یا حقوقی داشته باشد، میتواند فرد موفقی برای اداره صحیح قوه قضاییه باشد؟ آیا یکی از مهمترین وظایف رئیس دستگاه قضا موضعگیریهای تند سیاسی علیه دیدگاهها و گروههایی است که او آنها را برنمیتابد؟ آیا اصولاً ورود در مباحث سیاسیِ مورد اختلاف، از وظایف روزمرهی رئیس دستگاه قضا و همکاران وی است؟ در صورتی که رسانهها آزاد باشند و بتوانند مواردی چون عزل و نصبهای رهبر و نهادهای زیر نظر رهبری را نقد کنند، اندک اندک با شفافیت بیشتر روبرو میشویم و بسیاری از اشکالات برطرف میگردد. اما وقتی چنین نشد از یک طرف، معلوم نیست این افراد تا چه اندازه کارآمدی دارند و آن نهادها چه می کنند، و از طرف دیگر، به طور طبیعی شایعات بسیاری نیز شکل میگیرد و چه بسا دروغهایی نیز در باره افراد محترمی در جامعه منتشر میشود. نهاد قدرت و رسانه ملی در ایران، رسانه عریض و طویلی به نام «صدا و سیما» که گاه از سر لطف «رسانه ملی»اش نیز میخوانند، در اختیار رهبر است. بدون شک، قانون اساسی این رسانه را در اختیار شخص ایشان قرار نداده بلکه همانطور که از نامش پیداست، باید ملی باشد و منعکس کننده آرای همه ملت. اما وقتی رسانه ملی که باید منعکس کنندی دیدگاههای همه اقشار و گروههای اجتماعی باشد و نیز میبایست برنامههایش «جذبِ حداکثری» داشته باشد، در خدمت اهداف و منویّات خاص قرار میگیرد، بسیار طبیعی است که اتفاقات ناخوشآیندی رخ میدهد که مهمترین آنها عبارتند از:
جالب اینجاست؛ از یک طرف، رسانه ملی در خدمت افراد و گروههای خاص قرار میگیرد که با نهاد قدرت همسو هستند و از طرف دیگر، مردم نیز نهی میشوند از مشاهده رسانههای بیگانه! از یک سو، اجازه نمیدهند افکار و اندیشههای مخالفانشان در رسانه ملی بازتاب یابد و از سوی دیگر، آنها را از هر گونه مصاحبه و گفتگویی با رسانههای رقیب بازمی دارند و گاه مصاحبهکنندگان را وابسته به بیگانگان معرفی مینمایند! و به جای آن که آنها را به رسانه ملی ببرند تا «مصاحبه» شوند به دستگاه قضا میبرند تا «محاکمه» شوند! آیا کسانی که افکارشان در چارچوب منویّات خاصِ صاحبمنصبان نمیگنجد، به طور خدادای از حق استفاده از رسانه ملی محرومند! و رسانه ملی که با پول آحاد ملت ایران اداره میشود تنها برای انعکاس افکار و منویّات خاصِ صاحبان قدرت به وجود آمده است؟ به نظر میرسد که دور از انصاف باشد هزینه این رسانه عریض و طویل را تماماً از جیب ملت برداریم و آنگاه بسیاری از آنها یا نمایندگانِ افکارشان را از استفاده از آن محروم کنیم و از همه خندهدارتر (شاید هم گریهآورتر) این که، حق رویآوردِ آنها به رسانههای رقیب را نیز از آنها سلب کنیم! این مِثلِ آن میماند که پدری به برخی از فرزندانش غذا ندهد، بعد هم سیلی محکمی به گوششان بنوازد که چرا رفتهاید از جای دیگری غذا تهیه کردهاید تا شکم خود را سیر نمایید! و بعد هم کلی نصحتشان کند که عزیزان من! «مگر نمیدانید نباید از هر جایی غذا تهیه کرد» و «احتمال ناسالم بودن برخی غذاها وجود دارد»، و از این قبیل نصایح پدرانه! به نظر این آقایان، گویا عدهای از فرزندان این ملت از میان انواع حقوق رایج در زندگیشان، تنها میتوانند از حقوقی چون «حق خفه شدن»، و آنگاه «حق مردن»، و در نهایت، «حق به گور رفتن» برخوردار شوند! البته استفاده از این آخِری نیز مشروط به آن است که «گورخوابها» قبلاً حقشان را نخورده باشند! به نظر میآید که محروم کردن مخالفان از رسانه ملی کاری شایسته نباشد، نه تنها از نگاه سکولاریستی به جامعه و حقوق ملت، بلکه از نگاه دینی هم! قرآن که «رسانه خدا» و در واقع، مقدسترین و دینیترین رسانه گفتاری-شنیداریِ مسلمانان است، در عین حال، رسانهیی «تک صدایی» نیست؛ بلکه در قرآن به طور فراوان به «مخالفان پیامبر»، «مخالفان قرآن» و حتی «مخالفان خود خدا» اجازه داده شده تا حرفهایشان به صریحترین شکل ممکن و با صدای رسا مطرح شود. قطعاً «ولایت مطلقه»ای که ولایتمدارانِ عزیز و محترم ما در این سالها از آن دم می زنند از ولایت رسول خدا و یا ولایت خود خدا «مطلقتر» نیست! پس آنها هم میتوانند به مخالفان اجازه دهند حرفهایشان را در رسانه ملی مطرح کنند. البته طرفداران ولایت هم میتوانند کنار هر مخالفی یک یا چند ولایتمدارِ قُرص و محکم قرار دهند تا به حرفهای مخالفانشان پاسخ دهند و آنگاه داوری و انتخاب را هم بگذارند به عهده ملت اندیشمند و فهیم ایران؛ همان ملتی که قرار بود «ولینعمتِ» آنها باشد و نه «رعیّتِ» آنها. چنانچه نهاد قدرت به چنین امری تن دهد، مطمئن باشد که خلاف شرعی اتفاق نخواهد افتاد، بلکه تازه به یک عبارت قرآن عمل شده است که میگوید: «فَبَشِّر عِبَادِ الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ؛ مژده ده آن دسته از بندگانم را که به سخنان ]مختلف[ گوش فرامیدهند و نیکوترینِ آنها را پیروی می کنند». به امید حق، که سرمنشأ همه امیدهاست،
... ادامه دارد
[ یادداشت ثابت - یکشنبه 95/11/11 ] [ 10:50 صبح ] [ محمد کاظم شاکر ] [
نظرات () ]
نقد قدرت (1) آزادی نقد قدرت
در فرهنگ انگلیسی جمله بسیار جالبی وجود دارد که می گوید: Power Corrupts and Absolute Power Absolutly Corrupts قدرت فسادآفرین است و قدرت مطلقه، به طور قطع فسادآفرین خواهد بود. پیامبر گرامی اسلام (ص) و امیر مؤمنان علی (ع) بارها سفارش فرمودند که «حکمت» را حتی شده از کافر، مشرک و منافق هم بیاموزید. سخن بالا در مورد «فسادآفرینی قدرت» را باید یکی از بهترین سخنان حکیمانه ای دانست که مشمول سخن پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) است. در واقع، این سخن، تجربه همه تاریخ در همه جغرافیای این کره خاکی است. کافی است زندگی اقوام و ملتها را مرور کنید و ببینید که قدرتهای بی مهارِ حاکم چگونه آنها را به خاک مذلّت نشاندند و البته صاحبان قدرت همیشه خود را مصون از اشتباه و خطا و گناه نیز پنداشته اند! طبیعی است که مستیِ قدرت، هوش و اندیشه را از سر آنها ربوده و خیال و پندار به جای آن نشانده و به تعبیر زیبای قرآن کریم دچار بیماری خودشیفتگی شده اند و همه کارهای خود را زیبا و نیکو می بینند: «وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً» (کهف، 104) این قدرت بی مهار در همه شکلها و لباسهایش دیده شده است؛ گاه در لباس بی دینی و گاه در لباس دین. فقط استالین های مخالف خدا نبوده اند که با فرمان های استبدادمنشانه خود انسانهای بی گناه فراوانی را به مسلخ قدرت طلبی خویش برده اند، بلکه کم نبوده اند رجالی که خود را «مردان خدا» می دانسته اند و به «نام خدا» و برای رسیدن به «قرب خدا»، «بندگان خدا» را قربانی هوسها و قدرت طلبی های خود کرده اند! جنگهای صلیبی نمونه ای از وقایعی است که نقش رجال دینی در آن قابل انکار نیست. کشیشان مسیحی به نام مسیح و به نام این که جنگهایشان جنگهای آخرالزمانی است و در پی آن حضرت مسیح ظهور خواهد کرد، تا چندین دهه مؤمنان مسیحی را به مصاف مسلمانان فرستادند و به نام خدا و عیسی مسیح، بندگان خدا و عاشقان عیسی را به مسلخ خودکامگی های خویش بردند. همین کشیشان صاحب قدرت در جامعه قرون وسطی با تفتیش عقاید و تکفیر و تفسیق های خویش خیل عظیمی از مخالفان خود را به قربانگاه مَنِیّتهای مقدّس مآبانه خود بردند. نویسنده ای غربی به نام کارل لوفمارک در باره برخی از خشونتهای اصحاب قدرت در زمان حاکمیت مسیحیت در اروپا می نویسد: تنها در یک شهر به نام سیویل (Seville)، در طول یک دوره چهل ساله، سه هزار نفر توسط اصحاب کلیسا زنده زنده سوزانده شدند و سی هزار نفر دیگر به خاطر کفر شکنجه گشتند. تنها یک مُفَتِّش عقاید به نام «تورکومادا» 10221 نفر را در آتش سوزاند و 91371 نفر را به بردگی واداشت. (کارل لوفمارک، کتاب مقدس چیست، ص189) استاد شهید مرتضی مطهری نیز در این باره می نویسد: مذهب که می بایست دلیل هدایت و پیامآور محبّت باشد، در اروپا به این صورت درآمد که تصور هر کس از دین و خدا و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد. بدیهی است که عکس العمل مردم در مقابل چنین روشی جز نفی مذهب از اساس و نفی آن چیزی که پایه اوّلی مذهب است، یعنی خدا، نمی توانست باشد. هر وقت و هر زمان که پیشوایان مذهبی مردم- که مردم در هر حال آنها را نماینده واقعی مذهب تصوّر می کنند- پوست پلنگ می پوشند و دندان ببر نشان می دهند و متوسّل به تکفیر و تفسیق می شوند، مخصوصاً هنگامی که اغراض خصوصی به این صورت درمی آید، بزرگترین ضربت بر پیکر دین و مذهب به سود مادیگری وارد می شود. (مجموعه آثار، ج1، ص479) مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی، قدرت کشور عمدتاً در دستان «رهبر جمهوری اسلامی ایران» است. بدون شک هیچ کس در جمهوری اسلامی به عصمت رهبر قائل نیست. ما شیعیان نیز تنها به عصمت پیامبران الهی و چهارده معصوم (ع) اعتقاد داریم. بنابراین از نظر اعتقادی، همه – حتی خود رهبر محترم و افراطی ترین ولایتمداران نیز- بر این امر اتفاق نظر دارند که کسی مثل رهبر جمهوری اسلامی ایران فردی جایز الخطا می باشد. اما باید توجه داشت که خطای رهبر مانند خطای افراد دیگر نیست، بلکه گاهی یک خطای او می تواند ضربه محکمی به جامعه و ملت وارد کند که هیچ گاه قابل جبران نباشد. یکی از راههایی که می تواند تصمیمهای رهبر جمهوری اسلامی را به «حق» و «واقع» نزدیک تر سازد مواجهه مستقیم ایشان با افکار عمومی و اندیشه های دیگران است. او باید بداند چه کسانی و بر سر چه مسائلی با ایشان اختلاف نظر دارند و اجرای سیاستهای ایشان را به صلاح کشور نمی دانند. قطعاً مواجهه با اندیشه های دیگران می تواند برخی تصمیمات ایشان را در امور کشور تغییر دهد تا صلاح مُلک و ملت را در چیزی ببینند که بسیاری دیگر از نخبگان و اندیشمندان دیده اند. در این صورت است که رهبر علاوه بر قدرت برخاسته از قانون اساسی، به اقتدار معنوی نشأت گرفته از اندیشه های پویای مردم و نخبگان نیز مستظهر می شود. بنابراین رسانه های کشور باید بتوانند با حفظ حرمت جایگاه رهبر و احترام به دیدگاههای وی، آزادانه اندیشه ها و سیاستهای ایشان را نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و آنها را مورد نقد منصفانه و علمی قرار دهند. اما آیا تاکنون چنین بوده است؟ به نظر می رسد که جواب منفی است. آیا تا کنون دیده اید حتی یک مقاله به صراحت اندیشه های شخص اول کشور را مورد نقد قرار داده باشد؟ صدا و سیما که مستقیماً زیر نظر خود معظم له اداره می شود و شبانه روز اندیشه های ایشان را همراه با تصاویر و گفته هایشان پخش می کند و حتی جمله ای هم در نقد سیاستهای ایشان در آن منعکس نمی شود. دیگر رسانه ها نیز هیچ گاه به طور مستقیم دیدگاههای ایشان را مورد نقد و بررسی علمی قرار نداده اند تا نقاط قوت و ضعف آن را مشخص کنند. بنابراین اگر از خطر انباشته شدن قدرت در دست یک نفر اندیشناکیم، آزادی نقد قدرت، اولین گامی است که باید برداشته شود. رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران خود بارها گفته اند که افراد می توانند دیدگاهی غیر از دیدگاه ایشان و حتی مخالف دیدگاه ایشان داشته باشند و آن را اظهار کنند. آخرین بار هم در دیدار با گروهی از دانشجویان و دانشگاهیان همین مطلب را گفته اند، اما خوب است ایشان دستور دهند این «دیدگاهِ حق» را در رسانه عریض و طویلی که از صبح تا شام ایشان را با القاب بلندبالا مدح می کند، به صورت رسمی «نهادینه» کنند. مطمئناً این کار هم به نفع نهاد رهبری و هم به نفع شخص رهبر و بالاتر از همه به نفع ملت بزرگ ایران است که به قول بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی (ره)، آنها «ولینعمت» همه مسئولان نظام هستند. ملت ایران برای رسیدن به آزادی و نفی استبداد و خودکامگیِ افسارگسیخته، صدها هزار شهید و صدها هزار جنانباز تقدیم انقلاب اسلامی کرده است و خسارتهای بسیار سنگین اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز متحمل شده است. بدیهی است چیزی که با بهایی چنین سنگین به دست آمده است را نباید به راحتی از کف داد و خدای ناکرده در فردا و فرداهایمان با ظهور استبداد و خودکامگی دیگری روبرو شویم. نگارنده تلاش می کند ضمن احترام به همه دیدگاههای موجود در مورد نهاد قدرت در جمهوری اسلامی، به نقد آن اقدام کند. امیدوارم که این امر- یعنی نقد قدرت و اصحاب قدرت- در جامعه ایران نهادینه شود و نتیجه اش آن شود که قدرت رهبری در نظام جمهوری اسلامی با اقتدار بیشتر و عقلانیت فزونتر قرین گردد. از خوانندگان گرامی استدعا می شود این سلسه مباحث را که با عنوان «نقد قدرت» منتشر خواهد شد، به دقت بخوانند و اشکالات آن را بدون اتهامزنی و توهین پاسخ گویند. تنها در این صورت است که بهترین دوستان نویسنده خواهند بود، چرا که به قول معصوم (ع) «اَحَبُّ إِخوَانِی مَن اَهدَی إِلَیَّ عُیُوبِی؛ بهترین دوستان من کسانی هستند که عیبهای من را به من اهدا کنند». همه ما نیاز به نقد و ارزیابی آرایمان داریم تا جامعه ای بسازیم که همیشه بهترین دیدگاهها را سرلوحه عمل خویش قرار دهد. امیدوارم روزی مجموعه این مباحث همراه با نقد شما دوستان خوبم را به صورت کتابی منتشر سازم و نسخه ای از آن را با افتخار به رهبر محترم جمهوری اسلامی و نیز نمایندگان ارجمند مجلس خبرگان رهبری اهدا کنم تا آنها را - که یا خود صاحب قدرت اند و یا دستی بر قدرت دارند - نیز نسبت به دیدگاههای مخالف خود آگاه و پاسخگو سازد. نوشته شده در 1 بهمن 1395 خورشیدی، توسط محمدکاظم شاکر، عضو هیأت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبائی [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/11/1 ] [ 6:24 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [
نظرات () ]
«ولایت»مَداری و جاده ای به نام «جاده انصاف» سالهای سال است که در جامعه ما گروهی هستند که خود را «ولایتمدار» می خوانند و خود را به قول خودشان ذوب در ولایت مطلقه میدانند. این گروه، سوار بر مرکب تیزرو، چهارچرخ میتازند و توجهی هم ندارند که چه کسانی را زیر چرخهای خود لِه میکنند. کسی نیست به اینها بگوید: گیرم ولایت مطلقه شما، اصلی مبتنی بر «مستقلات عقلی» باشد، که نیست؛ گیرم این اصل از «نصوص قرآن» کریم باشد، که نیست؛ گیرم این اصل از نصوص «سنت قطعی» باشد، که نیست؛ گیرم «اجماع امّت» بر آن باشد، که نیست! حالا فرض کنیم که همه اینها هم باشد، آیا اسلام شما و تشیّع شما و قرآن و سنّت و اجماع شما همین یک اصل را دارد؟ به عکس، اصلی وجود دارد به نام «عدل و انصاف»، که هم در رأس «مستقلات عقلی» است و هم نصوص فراوانی از «قرآن و سنت» بر اقامه آن فریاد میزند و هم همه امّت، بل همه بشر، بر آن اتفاقنظر دارند. اما گروهی از «ولایت»مَداران گویی گوششان خیلی سنگین شده و این فریادهای عقل و وحی و جامعه را نمیشنوند، بلکه میخواهند با همهمه و سر و صداهایشان، دیگران را نیز باز دارند از شنیدنش. بعد از انتخابات 88 عدهای از سیاستمداران را محصور کردند بدون هیچ محاکمهای! و سالهاست که آنها را در حصر نگه داشتهاند بدون هیچ ماده قانونی! قانون اساسی میگوید که دادگاه جرم سیاسی باید به صورت علنی و با حضور هیأت منصفه برگزار شود! متهمان حوادث سال 88 خودشان میگویند که ما را محاکمه کنید! اما هیچ کدام از این حرفها برای آقایان به پشیزی نمیارزد! لابد در اینجا هم «ولایت»مَداری اصلی است که بر همه اصول دیگر حاکم است و همین یک اصل اقتضا میکند که آنها تا عمر دارند در حصر نگهدارند! در تمام رسانههایی که با پول ملت اداره میشود، هر چه میخواهند نثار این سیاستمداران و طرفدارانشان میکنند، بدون این که دقیقهای اجازه دهند آنها از خودشان دفاع کنند. آقایان! اصل عدل و انصاف را در کدام گورستانی دفن کردهاید و یا در کدام بیابانی انداختهاید؟ در ابتدای سوره مائده دو آیه داریم که اصل «عدل و انصاف» را به بهترین شکلش فریاد زده و تکرار کرده است. اگر نخواندهاید، لطفاً بخوانید و اگر خواندهاید، لطفاً دوباره بخوانید. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا؛ ای مؤمنان! ... کینهتوزی با گروهی که شما را از ورود به مسجد الحرام بازداشتند وادارتان نکند که به آنان ستم کنید [و حقوقشان را پایمال سازید.]. (سوره مائده، آیه 2) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ ای مؤمنان! نباید دشمنی با گروهی شما را از عدالت ورزی بازدارد، عدالت ورزید که عدالت ورزیدن به [اطاعت از حق و] پرهیز [از تجاوز] نزدیک تر است. (سوره مائده، آیه 8) دوستان «ولایت»مَدار! سوره مائده جزو آخرین سورههای نازل شده بر پیامبر اکرم (ص) است. پیامبر و یاران پیامبر در زمان نزول این سوره در نقطه ضعف نبودند که به خاطر ضعفشان بخواهند با دشمنان خود مدارا کنند! بلکه در اوج قدرت بودند. مشرکان مکه و یهودیان مدینه جنگهایی علیه پیامبر و یارانش راه انداخته و بسیاری از یاران پیامبر- ازجمله عموی بزرگوار ایشان- را به شهادت رسانده بودند. اما این پیشینه نیز سبب نمیشد که پیامبر و مسلمانان از جاده عدالت و انصاف دور شوند. آقایان! تقوا از نظر قرآن، به ذکر زبان و ریش بلند و انگشتر ستبر نیست. بلکه نزدیکترین معیار به تقوا، همین «عدالت» است؛ آن هم عدالتورزی نسبت به کسانی که آنها را دشمن خود می پندارید. دوستان «ولایت»مَدار! این حکم قرآن است در مورد دشمنان مشرک و یهودی و مسیحی! اولاً، شما به گَرد پیامبر و اصحابش نمیرسید؛ ثانیاً، اگر شما اجازه بفرمایید! مخالفان شما در انتخابات 88 مسلمانند و نه مشرک و کافر؛ ثالثاً؛ دشمن شما نبودند و هنوز هم نیستند. پس لطفاً شما با برادران و خواهرانِ مخالف مسلمانتان به عدالت رفتار کنید. بر فرض هم که شما جانشین پیامبر و اصحاب ایشان باشید و موسوی و کروبی و رهنورد و طرفدارانشان مشرک و یهودی و مسیحی باشند! آیا قرآن نگفته است که نزدیک ترین چیز به تقوا رفتار منصفانه و عدالتآمیز با آنان است؟ پس لطفاً به همین یک اصل مسلّم قرآنی عمل کنید، بقیه اش پیشکشتان! آقایان «ولایت»مَدار! شما که قدرت و ثروت را به صورت مطلق در اختیار دارید و جوامع مختلف- علاوه بر جامعه ایران- را میسازید و آباد میکنید و در رفاه مادی و معنوی الگوی جهانیان میشوید و علاوه بر این، به همه مبارزان جهان در سوریه و لبنان و فلسطین و افغانستان و یمن و آفریقا و آسیای میانه و آمریکای لاتین و ... کمک می کنید و باز هم الحمد لله آنقدر ثروت دارید که هر روز به هر مناسبتی تمام خیابانها و کوی و برزنها را پر میکنید از بَنِرهای رنگارنگ، از عکسها و نوشتههای «ولایت»مَدارانه! شما که اینقدر دارید، لطفا کمی هم هزینه کنید و جاده ای- ولو یک جاده خاکی- به نام «جاده انصاف» بسازید، آن هم نه برای ما و مخالفانتان، بلکه برای خود و همراهانتان! در غیر این صورت، من میترسم که ناگهان خدای ناکرده چهارچرخ مرکب مبارکتان پنچر شود و در گِل بمانید! نوشته شده توسط محمدکاظم شاکر – استاد گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه علامه طباطبائی، نهم دی ماه 1395 [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 95/10/10 ] [ 4:28 عصر ] [ محمد کاظم شاکر ] [
نظرات () ]
|
||